دسته: داستان مراجعان
-
مامان فکر میکنه ما تو غذاش سم ریختیم
—
مادر، پسر، پدر همراه با خانم مرضیه وارد اتاق شدن وقتی که شروع به صحبت کردم فقط سرشو تکون میداد و میگفت هوم و حرفی نمیزد. پسر خانم مرضیه شروع به صحبت کرد:”مامان فراموشی داره و خیلی کم حرف هست الان 4 ساله که تحت درمان هست ولی بهتر که نشده هیچ بدتر هم شده،…
-
پدرِ پرخاشگرِ من
—
از سالن پذیرش صدای بگو بخند بلند شده نه اون طوری که فکر کنید مجلس عروسیه ولی از پشت در تداعی ذهنم فردی شوخ رو به تصویر میکشه. بلند صحبت میکنه و میگه به من میخوره 74 سالم باشه؟ اخه منو چی به دکتر؟ صدای گفتگوی دائمی در سالن ادامه دارد. در کنار این گفتگوها…
-
زخمهای عمیق دستان پوریا
پوریا کودک چهارسالهای است که با چالشهای خاص اوتیسم دست و پنجه نرم میکند. دستهای او زخمهای عمیقی دارد که ناشی از گاز گرفتن مکرر خودش است. مادر پوریا به دلیل این مشکلات و همچنین ناتوانی او در برقراری ارتباط کلامی روان، به دنبال کمک تخصصی است. در جلسۀ معاینه، پوریا توجهی به اطراف نشان…