دسته: اضطراب
-
اضطراب اجتماعی: شیر در خانه روباه در بیرون
—
در اضطراب“در جمع انگار همه به من زل زدهاند و منتظر اشتباهم هستند” روایت امیر، 25 ساله (کارمند اداری): “از وقتی یادم میاد، همیشه از موقعیتهای اجتماعی فرار میکردم. سر جلسات کاری عرق سرد میکنم، دستام میلرزه و صدام میگیره. حتی سفارش غذا توی رستوران برام کابوسه! فکر میکنم همه دارن منو قضاوت میکنن. هفته پیش…
-
اضطراب امتحان: مانع بزرگ موفقیت
—
در اضطراب“وقتی برگه امتحان رو میبینم، ذهنم کاملاً خالی میشه!” روایت یاسمن، 16 ساله (دانشآموز دوم دبیرستان): “از یک هفته قبل از امتحان، شبها نمیتونم بخوابم. توی کلاس موقع درس دادن معلم، همه چیز رو میفهمم، اما همین که برگه امتحان رو میبینم، احساس میکنم همه چیز از ذهنم پاک شده! قلبم تند میزنه، دستام میلرزه…
-
ترس از آسانسور
—
در اضطراب“وقتی در آسانسور بسته میشه، احساس میکنم دارم خفه میشم!” روایت بیمار (امیر، 29 ساله، حسابدار): امیر با دستانی مرطوب از عرق و چهرهای رنگپریده صحبت میکند، نفسهایش سریع و کوتاه است: “از وقتی یادم میاد از آسانسور وحشت دارم. همین که در بسته میشه، قلبم شروع میکنه به کوبیدن، نفسهام سریع میشه و احساس…
-
فوبیا: ترسِ غیرمنطقی
—
در اضطراب“همین که میبینمش، قلبم میگیره، نمیتونم نفس بکشم!” روایت بیمار (نرگس، 32 ساله): نرگس با دستانی لرزان و چشمانی مضطرب روی صندلی نشسته است. صدایش میلرزد وقتی تعریف میکند: “از بچگی از سوسک میترسیدم، اما الان دیگه غیرقابل تحمله! همین که یه سوسک ببینم، قلبم شروع میکنه به تند زدن، عرق سرد میکنم و احساس…
-
پانیک: آزاردهنده اما بی خطر
—
در اضطرابحملات پانیک مهدی الف. “انگار یه چیزی توی گلوم گیر کرده، قلبم تند میزنه، حس میکنم الان میمیرم!” مهدی ۳۵ ساله، روی صندلی نشسته، دستانش را در هم قفل کرده و به سختی نفس میکشد. نگاهش نگران و سرگردان است. با صدایی لرزان ادامه میدهد: “این اولین بار نیست. چند ساله که این حملهها سراغم…
-
اضطراب درمان دارد
—
در اضطرابچهار چهرهی اضطراب الف. «انگار یه چیزی توی گلوم گیر کرده، قلبم تند میزنه، حس میکنم الان میمیرم!» امیرعلی ۲۷ ساله، دستهاشو قفل کرده، نشسته روبهرویم. چشمهاش نگرانن، صداش میلرزه: “یه مدته هر چند روز یهبار اینجوری میشم. بیدلیل! توی تاکسیام یا با رفیقامم، یهو حس خفگی میاد سراغم. قلبم تند میزنه، دست و پام…