این درد مال من نیست

اسم من هاشمه ولی درد مال خودم نیست، یک خواهر بی عقل دارم 31 سال ازخدا عمر گرفته ولی عقلش گنجیشکه شوهر سومش و طلاق داده میخواد با چهارمی ازدواج کنه، هرچی تو خونه انداختمش کتکش زدم با تسمه افتادم به جونش بلکه آروم بشه ولی این آدم بشو نیست.همین چند روز پیش از خونه فرار کرد که بره با پسره، گیرش آوردم گفتم بتمرگ تو خونه
برو هر غلطی میخوای بکن. ولی دلم آروم نمیشه آقام که مرد بچه ها زیر دست من
بودن خب لامذهب ها خودم قدشون و 170
کردم چیجور دلم میاد بره با اون مر…
استغفر ا… بعد بچه بقل و سیاه و کبود
پاشه بیاد ور دل ما. درسته سیبیل هام
کلفته ولی دلم لواشکه، گفت شاید
این یکی و خوب انتخاب
کرده رفتم تحقیق کردم دیدم قبلی ها
شرف دارن به یک تا رموی این آخری زن
داره، بچه داره، بد خلقه، ورشکسته
هست به در و
همیسایه بدهکاره.
عقلم به جایی قد
نمیده موندم واقعا.
مادرم پیره جوش
میزنه میگم دختر بیا
برا خودت زندگی کن
یکم عقلتو جمع کن
با یک ادم درست
حسابی ازدواج کن
ولی حرف اینه نه که
نه.


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *